شبکه افق - 19 آبان 1401

"روانشناسی"؛ گزاره های سخت، گزاره های نرم (پرسش از "توصیفها و توصیه ها")

نشست ( "سوال درمانی" و پاسخگو کردن مبانی مادی انسانشناسی) _ دانشکده روانشناسی و تعلیم وتربیت دانشگاه تهران _ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم محضر اساتید بزرگوار، دانشجویان، خواهران و برادران عزیز.

هیچ رشته‌ای به اندازه رشته شما مهم نیست. تمام رشته‌های علوم انسانی مسبوق به این رشته شما هستند. یعنی هرکس در عرصه علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق، هر بحثی می‌خواهد حتماً باید قبل از آن به یک دستور فکری در باب روانشناسی و تعلیم و تربیت رسیده باشد چون اقتصاد و سیاست و حقوق همه در این‌جا قرار می‌گیرند و در این اشل باید تعریف بشوند. شما می‌توانید و رشته شماست، رشته روانشناسی و تعلیم و تربیت است که می‌توانید مچ بسیاری از نظریه‌پردازان را در عرصه اقتصاد، سیاست و حقوق بگیرید که شما بر اساس کدام روانشناسی و کدام انسان‌شناسی و بر اساس کدام نظام و مکتب تعلیم و تربیت این تئوری‌ها را می‌دهید؟ منتهی قبلش باید یکی مچ خودتان را بگیرد که بهتر است آن کس خودتان باشید مچ خودمان را بگیریم که من دارم این نظریات در عرصه روانشناسی و تعلیم و تربیت را بر اساس کدام معرفت‌شناسی؟ کدام هستی‌شناسی؟ حفظ می‌کنم، می‌گویم و جلو می‌روم؟ این‌ها پرسش‌های بسیار مهمی است. این اصول موضوعه و اصول متعارف از کجا آمده است؟ این اکسیوم‌ها از کجا آمده؟ چه زمانی؟ و با کدام مبنا در عرصه معرفت، اخلاق آمده؟ هیچ رشته‌ای مثل روانشناسی و تعلیم و تربیت سرنوشت ساز نیست در مورد سایر علوم انسانی و در مورد جامعه، مهمترین رشته است و هیچ رشته‌ای به این اندازه دست‌کم گرفته نشده است. این هم سؤال بعدی است چطور است که سرنوشت‌سازترین رشته کمتر از همه جدی گرفته شده است؟‌ عرض کردم که در عرصه علوم انسانی حرف زدن که مالیات ندارد.

سوال بعدی، در هر علم و در هر رشته‌ای و در هر مجموعه معرفتی ما یکسری گزاره‌های سخت داریم و یکسری گزاره‌های نرم. گزاره‌های سخت، گزاره‌های بنیادینی هستند که اگر آن‌ها را زیر سؤال بردید تمام توصیه‌هایی که در آن علم می‌شود از جمله تعلیم و تربیت یا روان‌درمانی همه زیر سؤال می‌رود. هرچه به گزاره‌های سخت‌تر نزدیک‌تر بشوید و آن‌ها را بیشتر زیر سؤال ببری این شالوده‌شکنی تقویت می‌شود. ممکن است برسی به گزاره‌های آ«نچنان سخت که اگر آن‌ها را درهم کوبیدی به لحاظ منطقی، آن علم، اساساً فاقد هویت می‌شود و متلاشی می‌شود. چنانکه بعضی‌ها تحت تأثیر معرفت‌شناسی نسبی‌گرا و بعضی‌ها تحت تأثیر معرفت‌شناسی تجربه‌زده و پوزیتویستی اساساً گفتند منطق دیگر موضوع ندارد. می‌‌دانید که در دوره جدید تحت این عنوان که معرفت وارد مرحله جدید شده اصلاً منطق بلاموضوع شد! فلسفه بلاموضوع شد! گفتند تعلیم و تربیت فقط علم است ما فلسفه تعلیم و تربیت نداریم علم تعلیم و تربیت داریم. قطع رابطه تجربه با عقل. قطع رابطه معارف عقلی – تجربی با معارف وحیانی. بنابراین وقتی معرفت‌شناسی تغییر کرد وقتی گزاره‌های سخت در نتیجه زیر سؤال رفت اساساً ممکن است که یک علم به انتفاع موضوع منتفی بشود یا به انتفاع روش منتفی بشود بعضی از علوم منتفع شدند انتفاع روش. روش‌شناسی به سمت روش‌های صرفاً پوزیتویستی رفت. بعضی‌ها منتفی شدند به انتفاع موضوع، چون می‌گفتند شما انسان را با ملکوت الهی فرض گرفتید موضوع منتفی شد. ما کشف کردیم که انسان یک حیوانی است که فقط روی دوتا پایش راه می‌رود می‌خواهیم این را روانشناسی‌اش کنیم رفتارش را بررسی می‌کنیم شناختی می‌شود کافی است! بر همین اساس هم تعلیم و تربیت می‌نویسیم. مثل هر حیوان دیگری می‌شود این حیوان را شرطی کرد. چرا در حقوق بشر طرف می‌آید می‌گوید فلان عمل جزو حقوق بشر است. می‌گوید زنای محصنه جزو حقوق بشر است. برای چه این را می‌گویی؟ برای این که بشر را یک جوری تعریف کردی که این جزو حقوق آن می‌شود برای این که هدف حقوق از نظر تو با هدف حقوق از نظر آن یکی دیگر متفاوت است. اصلاً هدف حقوق چیست؟ چطوری می‌شود فهمید که یک چیزی حقوق بشر است و چه چیزی نیست؟ معیار آن چیست؟ تعریف انسان است. تعریف سعادت و شقاوت است. این که چه حقوقی داریم و چه حدودی داریم؟ از کجا می‌شود فهمید؟ مگر این که بگویید نسبی است. چنان که گفتند نسبی است. یکی گفت من‌درآوردی است یکی گفت بر اساس سود و لذت است! خیلی گفت هر کدام‌تان یک چیزی گفتید که ما این مبانی را قبول ندارم. مبنای حقوق بشر را بر اساس شقاوت و سعادت انسان می‌گذاریم و شقاوت و سعادتش هم جسمانی و مادی و دنیوی فقط تعریف نمی کنیم بلکه دنیوی اخروی می‌بینیم انسان را در یک پروسه ابدی یک پروژه ابدی می‌بینیم. خب وقتی این را دیدیم انسان به علاوه معاد یا منهای معاد؟ این ها سؤال‌های مهمی نیست؟ به اهر کدام این سؤال‌ها جواب بدهید روانشناسی‌تان تغییر می‌کند، تعلیم و تربیت‌تان و حقوق‌تان و اقتصادتان تغییر پیدا می‌کند همه چیزتان تغییر پیدا می‌کند. راجع به کدام انسان است به علاوه معاد یا منهای معاد؟ یعنی انسان 50- 60 ساله یا انسان ابدی؟ انسان فقط جسمانی یا انسان روحانی – جسمانی؟ راجع به چه کسی دارید حرف می‌زنید چه کسی را میخواهید تربیت کنید؟ اصلاً‌هدف تربیت و هدف تعلیم و تربیت چیست؟ علم چیست؟ تربیت چیست؟ روان چیست که داری آن را می‌شناسی؟ ببینید یک عالمه پیشفرض‌های معرفت‌شناختی، انسان‌شناختی و هستی‌شناختی پشت آن است ولی هیچ کس این نظریات را بحث نمی‌کند همین‌طوری طوطی‌وار می‌خوانیم و حفظ می‌کنیم و می‌رویم و روانشناس می‌شویم! کدام روانشناس؟ در جامعه‌شناسی‌اش هم همین است. شما کتاب جامعه‌شناسی را باز کن، ما علم جامعه‌شناسی داریم؟ بله در آمارگیری‌ها بحثی نیست. در شناخت علل طبیعی در آن حدی که کاملاً محسوس و قابل آزمون باشد اختلاف نمی‌شود اما حتی در مسیر علت‌یابی همین که مقدار از سطح به عمق برود علت‌یابی پدیده‌های اجتماعی، باز شما ببینید تعریف از انسان متفاوت و متضاد است مکتب جامعه‌شناختی متفاوت می‌شود. چرا به پسوند "اسلامی" پوزخند می‌زنی؟ کجایش سخت است؟ نفهمیدن این‌ها خیلی سخت است فهمیدن این‌ها سخت نیست. فهمیدن این‌ها خیلی سخت است یعنی واقعاً باید جایزه داد به کسانی که متوجه این قضیه نمی‌شوند. در این زنجیره حرکت از معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی تا برسد به روانشناسی و تعلیم و تربیت و سایر علوم اجتماعی و علوم انسانی صدها و هزاران حرف است از روی این‌ها همه پریدی؟ همین‌طور پریدی رفتی جهشی؟ بسیاری از پیشفرض‌های اثبات نشده پر از تناقض، در پس توصیه‌های روان‌درمانی و تعلم و تربیت است و مسکوت است این‌ها را باید از سکوت درآورد. یکی از کارهای بزرگ که به نظر حقیر این‌طور می‌رسد و به عقل ناقص من این‌طور می‌رسد تا به عقل ناقص شما چه برسد یکی ‌اش این است که پیشفرض‌های اثبات نشده‌ای که پشت نظریه‌های روانشناسی و تعلیم و تربیت مسکوت مانده است این‌ها را استنطاق کنید به زبان بیاورید بگو یواشکی رفتی آن پشت قایم شدی فکر کردی ما هم نمی‌فهمیم! تو که این توصیه را به بنده می‌فرمایید در حوزه روان‌درمانی با کدام تعریف از اخلاق است؟ با کدام تعریف از روح است؟ با کدام تعریف از ذهن است؟ با کدام تعریف از حافظه است؟ با کدام تعریف از سعادت و شقاوت است؟ با کدام تعریف از معرفت است؟ بعد که حرف‌هایش را روی میز می‌ریزد بعد می‌بینید همان آقای نظریه‌پرداز که داریم حرف‌هایش را ترجمه می‌کنیم خودش هم نمی‌داند! روی میز که می‌گذاریم می بینیم چقدر تناقض است! می‌بینیم بین آن معرفت‌شناسی با این روانکاوی تناقض است چون اگر تو آن روانشناسی را قبول داری نباید چنین نتیجه‌ای بگیری چرا گرفتی؟ برای این که در این عرصه‌ها گفتم حرف زدن مالیات ندارد! هرچه گفتی گفتی برو! یک کم هم عبارت‌پردازی بکن و یک کمی هم شانتاژ و سروصدا که آقا این‌ها علم است شماها نفهم هستید شماها مرتجع هستید! از این حرف‌ها بگو درست می‌شود چنان که شده! 300 سال است همین حرف‌ها دارد این‌طوری پیش می‌رود تا هزار سال دیگر هم همین راه را می‌رویم.

پرسش بعدی؛ ریشه در معرفت است. آیا در حوزه روانشناسی و تعلیم و تربیت اسلامی، توصیه می‌کنیم به نقل‌گرایی محض به جای عقل‌گرایی؟ یعنی شما می‌گویید ما یک منبع عقل و معرفت هم داریم در کنار عقل و تجربه، و بالاتر از آن‌ها که خطاناپذیر است و آن وحی است و آن نبوت است. یک تفاوت مهم روانشناسی و تعلیم و تربیت اسلامی و غیر اسلامی این است که به نبوّت به عنوان منبع انسان‌شناسی و تعلیم و تربیت باید توجه کرد به نبوّت که می‌گویم دکترین و آموزه نبوّت، یعنی به وحی، یعنی به دین. دین خدا. یعنی یک گزاره‌های مهمی راجع به انسان توصیفاً و توصیتاً وجود دارد که این‌ها با تجربه عادی خطاپذیر بشری، با مباحث عقلی خطاپذیر و محدود بشری این گزاره‌ها کشف نمی‌شود. مثلاً چرا «إنّ الانسان لفی خسر»؟ برای چی؟ انسان چه ضرری دارد می‌کند؟ این جمله "إنّ الانسان لفی خسر" در تعلیم و تربیت و در روانشناسی یک گزاره مهم هست یا نیست؟ من درست و غلط آن را کاری ندارم، اصلاً گزاره غلط مؤثر است یا نه؟ شما یک مقوله‌ای به نام خسارت انسان را که انسان در حال ضرر کردن است این را شما این گزاره را یا مبنای تعلیم و تربیت قرار می‌دهید یا نمی‌دهید؟ استثنایی که می‌شود «إن الذین آمنوا و عملوا الصّالحات» ایمان و عمل صالح به لحاظ تعلیم و تربیتی و به لحاظ روانشناختی یعنی چه؟ و چرا جلوی خسران را می‌گیرد؟ و صدها و هزاران گزاره‌ها، آیات و احادیثی که سند آن قطعی است. آن‌هایی که قطعی نیست عرض نمی‌کنم. ببینید آن‌ها چه تأثیری دارد؟ - من اصلاً ‌درست و غلط بودن آن را کاری ندارم – در رواشناسی و تعلیم و تربیت تأثیر دارد یا ندارد؟ پسوند اسلامی برای روانشناسی و تعلیم و تربیت یعنی این که گزاره‌های تجربی راجع به انسان بله، ما رد نمی‌کنیم. گزاره‌های عقلی برهانی راجع به انسان، بله. آن‌ها اسلامی و غیر اسلامی ندارد اسلامی است به شرطی که عقلی و برهانی باشد. گزاره‌های ایدئولوژیک و خرافات مدرن سکولار را به اسم گزاره‌های عقلانی و تجربیجاسازی نکنید و به اسم علم به خورد من بدهی بعد هم من بگویم دلیلش کو؟ بگویی روانشناسی و تعلیم و تربیت علم است به فلسفه کاری ندارد یعنی چه به فلسفه کاری ندارد؟

سؤال: فرمودند که پیشنهاد می‌کنم کرسی‌های روانشناسی و تعلیم و تربیت اسلامی به صورت هفتگی و با معرفی کتب اسلامی برگزار شود. ما در این دانشکده رنگ و بویی از روانشناسی اسلامی نداریم؟

جواب استاد: این بسیار پیشنهاد خوبی است البته اساتید خوبی این‌جا دارید که خود آن‌ها می‌توانند به این قضیه کمک کنند. بسیار کار خوبی است. کرسی آزاداندیشی، مدام فکر می‌کنیم که کرسی آزاداندیشی یعنی دعوای سیاسی بیایند یقه همدیگر را بگیرند و پاچه همدیگر را بگیرند! کرسی آزاداندیشی یعنی همین بحث‌ها را بگذارید و همین نظریه‌ها را بحث کنید. وقتی نظر او این‌جا وارد عرصه علم می‌شود که شما دانشجوی کارشناسی ارشد به عنوان یک دانشجوی دکتری یا حتی کارشناسی یک نظریه‌ای را برداری و بگویی این نظریه آقای فلان راجع به انسان، مبنای معرفتی‌اش این است به این دلیل غلط است پیشنهاد جایگزین داریم این است. تشکیل این کرسی واجب‌ترین کار است، هفتگی نمی‌توانید ماهانه راه بیندازید تا بعد به هفتگی برسد. نمی‌توانید حداقل هر 6 ماه یک بار این کرسی‌ها باشد.

سؤال: فرمودند بعضی از اساتید می‌گویند بالاخره نظریات غربی جزو علم هستند و درست است که اشتباهاتی دارند ولی باید آن‌ها را مطرح کرد.

جواب استاد: بله، حتماً. صددرصد درست می‌گویند. این جزئی از علم هستند بالاخره همه نظریات باید خوانده بشود و بحث بشود منتهی متعبّدانه نباید بخوانیم بلکه باید آن‌ها را نقد کنیم.

ادامه سؤال: باید مطرح کرد تا آنچه که درست است و نتیجه می‌دهد به کار ببریم!

جواب استاد:همین "تا به بعدش" مهم است. بعضی‌ها می‌گویند فقط مطرح کن همین تا به بعدش را هم باید بگویید تا به نتیجه درست برسید. باید بتوانید درست و غلط بودن را تشخیص بدهید.

ادامه سؤال: ولی با توجه به فرمایش شما من این‌طور نتیجه گرفتم که چون مبانی آن نظریات با مبانی ما مطابقت ندارد پس توصیه‌های آن‌ها هرچند به ظاهر خوب باشد و با توصیه‌های مکتب ما مشابه، نباید از آن‌ها پیروی کنیم چون اثرات متفاوت دارد.

جواب استاد: عرض کردم گاهی ممکن است حتی بعضی از توصیه‌های مشابه، در بدگراند آن، توصیف‌های متفاوت و حتی متضادی باشد. من نگفتم که چیزی را نخوانید یا بخوانید! گفتم به پیشفرض‌های این‌ها به لحاظ معرفت‌شناختی توجه داشته باشید.

سؤال: یک دانشجوی فوق‌لیسانس چگونه می‌تواند بر خلاف جریان رودخانه‌ای که در علوم انسانی و در دانشگاه‌های ما در جریان است شنا کند در حالی که شنا کردن در استخر را هم خوب نیاموخته است.

جواب استاد: مشکل ما همین است که شنا کردن یاد نمی‌گیریم توی آب می‌اندازند و بعد هم ما را بیرون می‌کشند! به ما می‌گویند همین چند دقیقه توی آب این کارها را بکن و بعد هم برو بیرون! در حالی که یک مقداری بایستی وجه انتقادی در دانشگاه‌های علوم انسانی ما زنده بشود. همین کرسی‌ها تا فعال نشود وجه انتقادی زنده نمی‌شود این‌ها با مطالعه و با تمرین است و با احترام گذاشتن به این که آقای فروید این را گفت، بسیار خوب ایشان محترم هستند به این دلیل من این حرف ایشان را قبول ندارم! الآن جرأت دارید این کار را بکنید؟ الآن فضا هست که دانشجو به استاد اجازه بدهد و استاد به دانشجو اجازه بدهد که این حرف‌ها را بزنیم اگر به این لحظه رسیدیم بله. البته همین‌طور روی هوا هم رد نکنیم.

خب حالا یک چیز دیگری پرسیدند که به این بحث مربوط نیست اجازه بدهیم رد بشویم.

سؤال: من به عنوان دانشجوی روانشناسی در مورد روانشناسی پراگماتیستی اجازه مقاله‌نویسی دارم ولی جرأت حرف زدن ندارم و نمی‌گذارند بحث کنیم. مثلاً قربانی ارائه نظریه اسلامی دادن در مورد روانشناسی اسلامی و راه تکامل شد بخاطر این – نمی‌‌دانم چی نوشته – در روانشناسی پویایی نخواهد شد.

جواب استاد:خب بله این فضا یک خفقان دانشگاهی است. خفقان دانشگاهی با خفقان سر چهارسو فرق می‌کند! آن‌جا با چاقو می‌ترسانند این‌جا با متلک می‌ترسانند. چاقو ضامن‌دار آن متلک است! بیسواد! ایدئولوژیک! شما علمی نیستید! این‌طوری می‌ترسانند چاقو ضامن‌دارشان این‌طور است نباید بترسید باید علمی و قوی بحث کنید.

سؤال: در بقیه مکاتب، هنجارها و ارزش‌ها همه حداقل از بنیان تجربه بوجود آمده‌اند. در روانشناسی اسلامی که از تجربه برنخاسته باشد و صرفاً از وحی ناشی شده باشد مسلّماً به چیزی معتقدیم که قابل دیدن نیست.

جواب استاد: خب این‌جا سه‌تا نکته است: 1) اولاً ‌بنده کجا گفتم که حرفی بزنیم که از تجربه برنخاسته باشد! بنده که این‌جا تصریح کردم هم تجربه و گزاره‌های تجربی، گزاره‌های عقلی آری. تفاوت ما با آن‌ها این است که ما گزاره‌های وحیانی هم داریم. من کجا گفتم تجربی نباشد؟ اتفاقاً عرض من این بود بسیاری از حرف‌هایی که به عنوان محکمات در مکاتب روانشناسی و تعلیم و تربیتی گفته‌اند نه عقلی است و نه تجربی است. آن‌ها چرا آمده؟ ما کی گفتیم که روانشناسی اسلامی آن است که از تجربه برنخاسته باشد؟ این تعریف ما از روانشناسی اسلامی نیست. روانشناسی اسلامی آن است که از تجربه و عقل و وحی برخاسته باشد.

ادامه سؤال: صرفاً چیزی از وحی ناشی شدن، مورد تمسخر مکاتب دیگر قرار می‌گیرد!

جواب استاد: خب بگیرد! تمسخر همان چاقو ضامن‌دار دیکتاتوری است که عرض کردم. حکومت نظامی است. نباید بترسید باید قرُق را بشکنید. خب شما هم او را مسخره کن مگر ما بلد نیستیم مسخره کنیم؟ شما 200 سال ما را مسخره کردید چند سالی هم ما شما را مسخره می‌کنیم. مسخره‌گی که خیلی کار مهمی نیست.

زیرا به چیزی معتقدیم که قابل دیدن نیست.

جواب استاد: این همان بحث معرفت‌شناسی است. چرا چیزی که قابل دیدن نیست باید مسخره شود؟ برهان دارید؟ با برهان مسخره می‌کنی بکن. بدون برهان مسخره می‌کنی؟ آنچه که قابل دیدن نیست مسخره می‌کنند خب بکنند. ما هم آن‌ها را مسخره می‌کنیم که فقط محسوسات را قبول دارد بعد می‌گوییم که تو چطوری محسوسات را اثبات می‌کنی وقتی روی معقولات قلم قرمز می‌کشی.

ادامه سؤال: آثار آن به راحتی مقابل محاسبه نیست!

جواب استاد: آثار چی قابل محاسبه نیست؟ آثار تعلیم و تربیت اسلامی قابل محاسبه نیست؟ اتفاقاً خیلی بیشتر قابل محاسبه است چون وعده‌های مشخص داده شده است. مثلاً‌ در قرآن و روایات هست – آورده بودم خدمت شما بگویم ولی فرصت شد انشاءالله بار دیگر اگر فرصتی بود خدمت شما این‌ها را می‌گویم – اتفاقاً آن خیلی مشخص است. مثلاً می‌فرماید که به ذکر خدا اطمینان قلب و آرامش می‌آید. می‌فرماید ولایت خدا را بپذیرید «لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون» ترس و غم از زندگی دنیوی‌تان بیرون می‌رود اگر ترس و غم در زندگی‌تان است برای این است که تحت ولایت شیطان هستید. دیگر از این واضح‌تر؟ آزمون هم می‌شود کرد. می‌فرماید هرکس در زندگی‌اش اضطراب دارد و در ترس و غم فرو رفته، رابطه‌اش با خدا مشکل دارد. علم حضوری را قبول داری یا نداری؟ علم حضوری مراتب دارد یا ندارد؟ علم حصولی چطور به دست می‌آید اگر علم حضوری را قبول نداری؟ ما باید شما را مسخره کنیم نه شما به ما. چون ما باید تو را مسخره کنیم چون علم حصولی بدون علم حضوری را از کجا آوردی؟ چطور اعتبار آن را اثبات کردی؟

ادامه سؤال: ضمن این که از کجا دیگران را قانع کنیم؟

جواب استاد: همین‌طور که دیگران شما را بدون دلیل قانع کردند آن‌ها که بدون دلیل شما را قانع کردند و شما با دلیل آن‌ها را قانع کنید و آخرین نکته در این باب که فرمودید قابل محاسبه نیست! مگر همین الآن این همه توصیه‌هایی که در حوزه روانشناسی و تعلیم و تربیت می‌شود مگر این‌ها دارد محاسبه می‌شود؟ طرف رفته روانکاو در همین تهران، دخترخانم می‌گوید رفته پیش روانکاو گفتم دچار افسردگی‌ام، گفته در زندگی‌ات به نشاط احتیاج داری. گفتم خب چه کار کنم؟ گفته 4تا دوست پسر بگیر یک رقابتی ایجاد می‌شود در زندگی‌ات نشاط ایجاد می‌شود! این توصیه را از کجا آوردی؟ تعریفت از نشاط، از افسردگی، از انسان، از جنسیت، از آرامش، از اضطراب، این تعریف‌ها را از کجا آوردی؟ این حرف‌ها محاسبه شده است؟

سؤال: برای تولید علم روانشناسی وحیانی از کجا باید شروع کرد؟

جواب استاد: بایستی با مفاهیم وحیانی با قرآن و سنت قطعی و با مباحثی که در عرصه فلسفی متفکران دینی راجع به انسان و معرفت کردند بایستی آشنا باشیم تا بتوانیم این کتاب‌هایی که برای ما ترجمه می‌شود بتوانیم با این‌ها منتقدانه برخورد کنیم وگرنه نمی‌توانیم آن‌ها را نقادی کنیم چون همین‌طور لیست‌های مختلف تعبّد جلوی ما گذاشته‌اند.

سؤال: به زبان آوردن پیشفرض‌ها و زیر سؤال بردن آن‌ها کافی است؟

جواب استاد: کافی نیست اما لازم هست. آیا این که پیشفرض‌های آنان را ذره‌بین بیندازیم و روشن کنیم کافی است؟ نخیر ولی حتماً لازم است چون الآن نمی‌گذارند این کار را بکنید می‌گویند همین‌طور بپذیر. خب با کدام مبنا؟

ادامه سؤال: راهکار عملی چیست؟ – من همین‌طور سؤالات را می‌خوانم تا شما بگویید بس است! - برخی گزاره‌ها در روانشناسی تجربی – آزمایشگاهی از هر لحاظ تأیید شده است حتی در حال حاضر در جایگاه خدا و دین در مغز کار می‌شود مثلاً – خط‌شان را نمی‌توانم بخوانم – گیجگاهی به عنوان حالات و احساسات مذهبی بیان شده است.

جواب استاد:ببینید خودِ این هم یک نکته مبنایی در بحث است که رابطه بدن و روح چه رابطه‌ای است؟ رابطه غدد و هورمون‌ها با اخلاق چیست؟ تعریف نفس چیست؟ تعریف ذهن چیست؟ روح و بدن چه نسبتی دارند؟ همه این‌ها حرف‌های مبنایی است. اگر شما برای یک احساسی در انسان یک ابزاری دیدید – خواهش می‌کنم این را دقت کنید – یک ابزاری، یک بخشی، یک ماده‌ای از بدن را پیدا کردید که این یک ارتباطی با آن احساس دارد، خب ما این را انکار نکردیم. منتهی تو وقتی که این ابزار را پیدا کردی چطور انکار کردی ماوراء این بدن را چطور انکار کردی؟ ما که این را انکار نکردیم. شما چرا دنبال آن می‌گردی؟ ما می‌گوییم خودِ دیدن، شما با چشم می‌بینی. سؤال، این چشم دارد می‌بیند یا شما دارید می‌بینید؟ چشم چیست؟ یک تکه چربی و پی است. این پی و چربی‌ها دارد می‌بیند تا تو داری می‌بینی؟ تو کی هستی؟ این یک مُشت لاله گوش و غضروف است، این‌ها صدا را می‌شنود؟ این‌ها ابزار شنیدن است. اما چه کسی دارد می‌شنود؟ تو. سلول‌های مغزی ابزار تفکر است اما خود فکر نیست. ما با بدن زندگی می‌کنیم اما این بدن مساوی با حیات نیست برای این که اگر بدن ذاتاً زنده بود هرگز نباید می‌مرد. هرچه که یک زمانی زنده است و یک زمان زنده نیست یعنی زندگی ذاتی او نیست. یعنی زندگی برای خودش نیست یعنی خودش ذاتاً‌ زنده نیست. پس حیات برای این بدن نیست. اگرنه که نمی‌مرد. شما لازم نیست آن را بگویید. 2) اما نکته دوم من در این باب، مثلاً یک کسی در این جلسه می‌گفت آقا این که شما می‌گویید اخلاق با تهذیب نفس و تقواست نخیر، غضب و شهوت در بدن مربوط به یکسری غده‌ها و هورمون‌هایی است، این‌ها با هم منافاتی ندارد. منافات ندارد که یکسری غدد و هورمون‌هایی لحظه‌ای که شما عصبانی می‌شوید در بدن شما ترشح کند و یک آثار بدنی هم داشته باشد منافات ندارد با اینکه در عین حال شما به عنوان روح و شخصیت، علم یک مفهوم مجرد باشد نه مادی. اراده یک مفهوم مجرد باشد نه مادی. اما تعامل با ماده حتماً دارد چه کسی گفته ندارد؟ شما وقتی گرسنه می‌شوی بداخلاق می‌شوی یعنی روی روح و جسمت اثر می‌گذارد. از آن طرف وقتی تهذیب نفس می‌کنی گرسنگی را راحت‌تر تحمل می‌کنی. اخلاقت روی بدنت تأثیر می‌گذارد شما نمی‌توانی یک دوئیتی تعریف کنی که حتماً جسم و روح با هم در تعامل هستند اما کدام اصیل است و کدام نیست؟ کدام به کدام تکیه داده است؟ ارتباط آن که روشن است. می‌گویند به چهره فرد نگاه کنی، به رفتار ظاهری‌اش، به تُن صدایش، می‌توانی بعضی از اخلاقیات و روحیات را در او بفهمی. حتماً همین است. این‌هایی که قیافه‌شناس و روانشناس‌های دقیق باشند الآن بنده را که نگاه کند به چشم یک بیمار نگاه می‌کند می‌گوید که این ببین از طرز حرف زدنش، لحنش، جمله‌هایی که انتخاب می‌کند، طرز نشستنش، از همه این‌ها من در این آدم این 6- 7تا صفت را تشخیص می‌دهم. این‌ها کاملاً می‌شود، منتهی این چه منافاتی دارد با آن عرضی که می‌کنیم؟ با آن بحثی که روح در انسان اصالت دارد و این‌ها ابزار آن است. چشم و گوش ابزار دیدن و شنیدن است نه خودِ دیدن و شنیدن! کل بدن هم همین‌طور است. کسی این‌ها را انکار نکرده است این‌ها را باید بررسی کرد. مثلاً در روایات ما می‌گوید کسی که خیلی پشت سر هم گوشت بخورد قسی‌القلب می شود. پس ما این حرف‌ها را قبول داریم. اولاً این خودش تجربی است از این گزاره‌ها خیلی است. هم تجربی است و هم دارد رابطه جسم و روح و اخلاق را نشان می‌دهد. یک وقتی این‌هایی که خیلی گوشت می‌خورند پرخاشگر می‌شود این یک رابط علّی است شما هم همین‌طور هستید. از آن طرف در روایت می‌فرماید اگر کسی چهل روز و یک وعده هم گوشت نخورد در گوش او اذان بگویید! خب پس یعنی نوع تغذیه شما در اخلاقیات شما دخالت دارد. حتماً. اما این منافات ندارد با این که روح مجرّد است. با تجرّد علم و تجرّد اراده منافات ندارد. نفس‌شناسی، علم‌شناسی، اراده‌شناسی مفاهیم خیلی مهمی است. غریزه چیست؟ فطرت چیست؟ انسان اراده دارد یا ندارد؟

سؤال: فرمودند که این که بگوییم روانشناسی اسلامی در کنار عقل و تجربه وحی هم قرار می‌گیرد.

جواب استاد: "وحی هم" نه، بلکه وحی بالاتر از این‌هاست. عقل و تجربه زیر سایه وحی است.

پس نظریه‌های مبتنی بر وحی می‌شود نظریه‌هایی در کنار نظریه‌هایی که مبتنی بر عقل و تجربه است.

ادامه سؤال: نظریه عقلی یعنی آن که برهان دارد. نظریه وحیانی آن است که پشتوانه آن وحی است. محال است نظریه وحیانی و نظریه برهانی با هم تعارض داشته باشد. نظریه تجربی چی؟ نظریه تجربی سؤال، اولاً یک) قطع‌اور است یا ظن‌آور است؟ اگر قطع‌آور است که نیست. اگر ظن‌آور است آن وقت تعارض شد بین یک گزاره تجربی با گزاره وحیانی چطور تعارض می‌شود؟ اگر تعارض شد چی؟ می‌پرسیم گزاره قطع‌آور است یا ظن‌آور؟ نصّ است یا ظاهر است؟ مجمل است، عبارت آیه و حدیث محتمل است؟ چندوجه است یا صریح است؟ سند آن چیست؟ دلالت آن چطور است؟ همه این‌ها را باید بررسی کنیم. فرض کنیم که شد یک آیه‌ای است در باب انسان‌شناسی و روانشناسی، یک روایتی است در باب تعلیم و تربیت که سند این هم درست است ولی دلالت آن قطعی نیست. اما از این طرف شما یک برهان قطعی عقلی – برهان نه ادعا – چون علوم انسانی پر است از ادعاهایی که هیچ برهانی ندارد و همه را هم عقلی و علمی می‌گویند. وقتی می‌گوییم کجای آن عقلی و علمی است می‌گوید حالا بماند در کل! دیدید طرف یک ادعایی می‌کند می‌گوییم چرا این‌طوری است؟ می‌گوید در کل گفتم! همین‌طوری در کل! ما در کل نمی‌خواهیم در جزء می‌خواهیم بگو دلیلت چیست و روی میز بگذار! بعد می‌بینیم ندارد. سؤال، اما اگر یک نظریه عقلی و قطعی شما در عرصه روانشناسی و تعلیم و تربیت اثبات کردید یا هر کدام از علوم انسانی، از آن طرف یک روایتی دارید که قطعی نیست بین این دوتا تعارض افتاد کدام مقدم است؟ عقلی مقدم است و اسلامی هم هست. عقلی قطعی را باید ترجیح بدهی بر ظنّی متنی. عین اسلام هم هست چون از نظر اسلام عقل حجت است. اما سؤال؟ آیا ممکن است یک نظریه قطعی عقلی با یک نظریه قطعی وحیانی، با همدیگر تعارض داشه باشد؟ محال است. آیا ممکن است نظریه قطعی تجربی با نظریه قطعی وحیانی تعارض داشته باشد؟ محال است چون اصلاً نظریه قطعی تجربی باید ببینید یعنی چه؟ از آن طرف، آیا ممکن است دوتا نظریه قطعی عقلی با هم منافات داشته باشند؟ این هم محال است. شما وحی را کنار بگذارید. الآن این همه اختلاف در روانشناسی چیست؟ ما از خیر روانشناسی اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی و فلسفه سیاست اسلامی و حقوق اسلامی گذشتیم ما اصلاً نیستیم شما چرا خودتان این‌قدر با هم دعوا دارید شما که می‌گویید عقل و تجربه معیار است. این همه تضاد چیست؟ این‌ها همه‌اش عقلی است؟ پس عقل را باید به مرخصی فرستاد! نخیر نمی‌شود. می‌گوییم این هم یک نظر کنار آن. برای یک متفکر مسلمان، برای یک روانشناس مسلمان، یک جامعه‌شناس مسلمان عقل و تجربه و در کنار وحی و در زیر سایه وحی همه این‌ها منبع معرفت است.

ادامه سؤال: دو) آیا نباید تمام نظریه‌های فعلی تربیتی که مبتنی بر فلسفه‌های غیر اسلامی است را منتفی به انتفاع موضوع کنیم؟ و به تدوین روانشناسی مبتنی بر فلسفه اسلام بپردازیم؟

جواب استاد: نه؛ منتفی به انتفاع موضوع نمی‌دانم یعنی چه؟ یعنی منظورتان این است که حذف کنیم؟ نخیر هیچی را حذف نکنید منتهی با همه چیز منتقدانه برخورد کنیم نه متعبّدانه. الآن ما تعبّد داریم ما الآن در عرصه علوم انسانی داریم متعبّدانه می‌خوانیم نقلی محض، ترجمه می‌کنیم حفظ می‌کنیم. عقلی برخورد کنیم ما می‌گوییم عقلی برخورد کنیم شما دارید نقلی برخورد می‌کنید مدام به ما می‌گویند نقلی. خودتان دارید نقلی برخورد می‌کنید. ما می‌گوییم عقلی برخورد کنید. بله به تدوین روانشناسی مبتنی بر معارف اسلامی حتماً باید پرداخت.

سؤال: ما در رشته خودمان به بن‌بست خوردیم و این را هم خودمان و هم اساتیدمان را باور دارند که جواب و پاسخگویی سؤالات تربیتی نیستیم و فقط نقل‌هایی می‌کنند که من دانشجوی کارشناسی هم می‌توانم بکنم. به نظر شما شروع حل این مسئله توسط دانشجوی کارشناسی چیست؟

جواب استاد: ضمن کمال احترام برای دانشجوی کارشناسی، خیلی در این قضیه ممکن است نقش نداشته باشد الا این که در کنار مطالعات رسمی دانشگاهی‌اش باید مطالعات اسلامی هم داشته باشد. اما بعد یک کسی بخواهد در سطوح بالاتر ادامه بدهد به نظر من باید در کنارش کارهای دقیق مبنایی در حوزه معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی و هستی‌شناسی قرآن، روایات و فلسفه اسلامی انجام بدهد.

سؤال: برای نقد مکاتب غربی ابتدا باید اسلام و نظریه اسلامی را در باب تعلیم و تربیت را بدانیم بعد سراغ آن‌ها برویم یا برعکس؟

جواب استاد: همزمان جلو بروید. فعلاً که مشغول هستید همزمان آن‌ها را بخوانید این‌ها را هم بخوانید.

سؤال: آیا قرآن بهترین منبع برای همه علوم است می‌تواند اولین منبع هم باشد؟

جواب استاد: نمی‌دانم منظورتان چیست که قرآن اولین منبع باشد.

ادامه سؤال: اگر می‌تواند اولین منبع باشد چرا ما دانشجویان سراغ قرآن نمی‌رویم؟

جواب استاد: خب می‌تواند باشد شما باید از خودتان بپرسید چرا ما سراغ آن نمی‌رویم! سؤال من این است که این گزاره‌هایی که قرآنی است چقدر در روانشناسی و در تعلیم و تربیت نقش دارد؟ یعنی بعضی بنیادهای پایه در روانشناسی اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی و معرفت‌شناسی اسلامی، فهم «إلینا ترجعون» رجعت انسان به خداوند، تأثیر در تعلیم و تربیت دارد یا ندارد؟ این می‌تواند مبنای یک تعلیم و تربیت باشد؟ یعنی اگر شما انسان را در حالی که راجع إلی الله است در نظر بگیرید با این که منقطع مطلق از ماوراء الطبیعه است روانشناسی یکی است یا دوتاست؟ تعلیم و تربیت‌تان چی؟ «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (فاطر/ 15)؛ "فقر الی الله" در روانشناسی انسان یعنی چه؟ انسان ذاتاً فقر الی الله دارد این مقوله روانشناختی هست یا نیست؟ به تعلیم و تربیت مربوط است یا نیست؟ سؤال؟ «نَبلُوکُم» مفهوم بلا و ابتلاء به خیر و شرّ این‌ها در تعلیم و تربیت نقش دارد یا ندارد؟ «یاأَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/ 6)؛ همین یکی! خدا به انسان خطاب کرده، چطور این خطاب خداوند به انسان را در انسان‌شناسی هیچ دخالت نمی‌دهید؟ نه در روانشناسی‌تان نه در تعلیم و تربیت‌تان. خداوند به انسان یا خطاب کرده یا نکرده، یا خدایی هست یا نیست، یا خطاب کرده یا نکرده، خطابش این است «یاأَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحا ًفَمُلاقِیهِ» ای انسان در یک حرکت پرتکاپو و رنج‌آلود به سوی خداوند هستی پس آنگاه با خداوند ملاقات خواهی کرد. خیلی جمله پایه و تکان دهنده‌ای است. این که شما بگویید زندگی معنادار است یا معنادار نیست مبنای خیلی از نظام‌های تعلیم و تربیت و روانشناسی است که آقا زندگی معنا ندارد اصلاً معلوم نیست چطوری است! سروته ندارد! اصل، در لذّت است. خب این می‌گوید معنا دارد شما به شتاب در حرکت به سوی خداوند هستید و با او ملاقات خواهید کرد. ملاقات با خداوند و «کدح» حرکت پرشتاب رنج‌آلود در معنادار کردن یا نکردن زندگی تأثیر دارد یا ندارد؟ اگر دارد در روانشناسی تأثیر دارد یا ندارد؟ و اگر دارد در تعلیم و تربیت تأثیر دارد یا ندارد؟ شما زندگی را کدح إلی‌الله بدانید چطور تعلیم و تربیت را توصیه می‌کنید؟ زندگی را یک پوچ‌گرایی نهیلیستی بدانید چطور توصیه می‌کنید؟ اصلاً خودِ مفهوم خطاب خداوند با انسان خیلی حرف مهمی است. خطاب خداوند با انسان یک مفهومی است که کاملاً به روانشناسی مربوط است، بُعد معرفت‌شناختی و روانشناختی هم دارد. تعلیم و تربیت هم دارد. «... لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (کهف/ 18)؛ مفهوم حُسن عمل در روانشناسی و تعلیم و تربیت دخالت دادی یا ندادی؟ چطور حرف یک آدم – معذرت می‌خواهم – همجنس‌بازی که تمام زندگی‌اش فاقد معناست من اسم او را نمی‌برم یکی از همین مشاهیر روانشناسی و تعلیم و تربیت است که نظرات او را در تمام دانشگاه‌ها می‌خوانند حفظ می‌کنند و امتحان می‌دهند! یک آدمی که اصل معنای زندگی خودش را نمی‌داند و خودش را نمی‌تواند تربیت کند نظریاتاین آقا مبنای تعلیم و تربیت و روانشناسیمی‌شود. بعد این آیات مفهوم حُسن عمل و ابتلاء در مسئله تعلیم و تربیت دخالت ندارد؟ انسان را از امشاج خلق کردیم. خلق از امشاج یعنی چه؟ راجع به این خلق از امشاج باید صدتا پایان‌نامه باید بنویسید. عقل و تجربه‌تان هم به کار بیندازید. این روانشناسی دیگری می‌شود تعلیم و تربیت دیگری می‌شود. خلق در احسن تقویم؛ یعنی چه؟ انسان را در احسن تقویم خلق کردیم یعنی چه؟ خلق از تراب یعنی چه؟ نقش تقدیر، قضا و قدر در صورت‌بندی روانشناسی ما چقدر است؟ در تعلیم و تربیت چقدر است؟ «ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللهُ‌ رَبُّ الْعالَمینَ» (تکویر/ 29)؛ چه تأثیری در روانشناسی و تعلیم و تربیت دارد؟ «کلُّ نفس ذائقه الموت» نفس؛ چیست؟ چرا می‌گوید ذائقه الموت؟ چشیدن مرگ؟! چرا می‌فرماید همه نفس‌ها مرگ را می‌چشند؟ خب آدم یک چیزی را هست می‌چشد نه چیزی که نیست. در انسان‌شناسی و روانشناسی چشیدن مرگ یعنی چه؟ خلق شدن مرگ، می‌فرماید: «خلق الموت و الحیات» می‌فرماید خداوند همین‌طور که زندگی را خلق کرد مرگ را هم خلق کرد. خب پس یعنی مرگ یک چیزی است. یعنی یک اتفاق ایجابی است. مرگ به معنای نفی و عدم زندگی نیست. خلیفه‌اللهی آدم، خلیفه‌اللهی آدم واقعاً همین یک کلمه. خلیفه‌اللهی یک مفهوم تعلیم و تربیتی است یا نیست؟ اگر شما مبنای انسان‌شناسی‌تان را روی ظرفیت خلیفه‌اللهی گذاشتید روانشناسی و تعلیم و تربیت‌تان با کسی که گذاشت روی این که انسان یک حیوان دوپاست، دوتا روانشناسی می‌شود یا نمی‌شود؟ فطرت؛ ابدیت؛ مفهوم جزا، فتنه بودن اموال و اولاد؛ فتنه بودن یعنی چه؟ عداوت شیطان با انسان، کاملاً مقوله‌ای است که به عرصه روانشناسی و تعلیم و تربیت مربوط است. مفهوم جزا، تعریف اخلاق، عدل، ظلم، مفهوم تفاخری و تکاثری بودن زندگی دنیا، مطاع غرور بودن یعنی چی؟ «... کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‌ شاکِلَتِهِ ...» (اسراء/ 84)؛ در این جمله می‌شود صدها پایان‌نامه کار کرد. برداشتند یک جمله حاشیه‌ای، معلوم نیست طرف خواب بوده؟ خمار بوده؟ یک چیزی گوشه رساله‌اش نوشته، 200 سال است دارند حاشیه می‌زنند. یا همین جمله‌ای که بنده از آقای "کوآینگ" نقل کردم یک جمله است، ببینید چقدر روی آن پایان‌نامه نوشته‌اند. «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‌ شاکِلَتِهِ» این یک گزاره روانشناختی هست یا نیست؟ این به تعلیم و تربیت مربوط است مربوط نیست؟سؤال، هرکس بر نیّت یا ساختار وجودی خوش عمل می‌کند یعنی چه؟ شاکله یعنی چه؟ مفهوم هدایت، اهتداء، قلب قسیّ و قلب مریض. این‌ها در قرآن آمده است. قلب انسان یک مفهوم روانشناختی انسان مربوط است یا مربوط نیست؟ من دیدم بعضی از دوستان حدود 20 نوع قلب را در قرآن شناسایی کردند که همه این‌ها مقولات انسان‌شناسی است. هم به تعلیم و تربیت مربوط است و هم به روانشناسی مربوط است. «... الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ...» (بقره/ 10)؛ «الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (زمر/ 22)؛ یعنی چه؟ قسوت یک مفهوم روانشناختی است یا نه؟ یک مفهوم تربیتی است یا نه؟ تبیین تعلیم و تربیت بدون درک مفهوم قلب ممکن است؟ شما تا مفهوم قلب را نفهمید چیست؟ این قلبی که در قرآن می‌گوید این تیکه گوشت این‌جا که نیست، حالا با این ارتباط دارد یا ندارد آن یک بحث دیگر است اختلاف نظر است. یک کانون روحانی – عقلانی است، یک جوهر الهی در بشر است ممکن است با این قلب و با مغز ارتباط خاصی هم داشته باشد اختلاف نظر است ما نمی‌خواهیم این‌جا بحثی کنیم. تعریف علم و معرفت. تعریف خود تربیت؛ تعریف رشد در قرآن؛ تعریف قرآنی رشد با تعریف اگزیستانسیالیستی رشد یکی است؟ امداد انسان از عطای خداوند در دنیا چطور اتفاق می‌افتد؟ انعام الهی به انسان، مفهوم نزول ملائک بر قلب انسان. قرآن می‌فرماید در همین دنیا بر غیر پیامبران ملائک بر قلب‌شان نازل می‌شوند. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، بعد می‌فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ، بعد آثار روانشناختی دارد می‌فرماید أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا...» (فصلت/ 30)؛ زندگی بدون ترس و غم. أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا.

"کفور" و "ظلوم" بودن و "جهول" بودن انسان در انسان‌شناسی یعنی چی؟ «... إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» (هود/ 9)؛ این‌ها انسان‌شناسی هست یا نیست؟لَیَؤُسٌ کَفُورٌ، انسان چه زمانی مأیوس می‌شود؟ با کوچکترین مشکل. اعراض از حقیقت در انسان یعنی چه؟ تعبیر «...نَأَیا بِجَانِبِهِ... » (اسراء/ 83)؛ در قرآن یعنی چه؟ یک مفهوم کاملاً روانشناختی و تعلیم و تربیتی است. «وَإِذَاأَنْعَمْنَاعَلَى‌الْإِنْسَانِ‌أَعْرَضَ‌وَنَأَى‌بِجَانِبِهِ‌وَإِذَامَسَّهُ‌الشَّرُّکَانَ‌یَئُوساً» (اسراء 83)؛ وقتی به انسان نعمت می‌دهیموضعش درست می‌شود اعراض می‌کند و رویش را برمی‌گرداند. این روی‌گردانی انسان در هنگام تنّعم و لذت چیست؟ من نمی‌گویم شما فقط همین‌ها را بگوییدو بحث‌های دیگر نکنید. همه بحث‌ها را باید کرد عقل و تجربه هم باید به کار افتاد، خب عقل و تجربه را هم این‌جا باید به کار بیندازیم ما داریم این را می‌گوییم. «... إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ» (فصلت/ 51)؛ نمی‌خواهم بگویم فقط این است! اما روی این‌ها می‌شود بحث‌های تعلیم و تربیتی و روانشناختی کرد یا نمی‌شود کرد؟ پس چرا با عقل و تجربه‌تان نمی‌کنید؟ انسان یک موجودی است که وقتی به او مشکلی می‌رسد فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ. مسّ انسان از سوی شرّ یعنی چه؟ تکبّر و رویگردانی از حق یعنی چه؟ بی‌تابی در دعا و در گرفتاری‌ها یعنی چه و این‌ها چه ماهیت روانشناسانه دارند؟ مفهوم «...طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ...» (نحل/ 108)؛ تبع علی القلب به روانشناسی و تعلیم و تربیت مربوط است یا نیست؟ «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِکُمْ» تبع انسان تبع می‌شود به لحاظ روانشناختی یعنی چه و آثاری دارد؟ چه معنایی دارد؟ آن وقت چرا قرآن انواع و اقسام قلب را ذکر کرده است. منظور از قلب‌هایی که قرآن می‌گوید این‌جا بحث پزشکی نیست بلکه بحث روانشناختی و تربیتی است.

اقسام قلب در قرآن:

"قلب سلیم" که بعضی از بزرگان این‌ها را دسته‌بندی کردند و بحث کردند. قلب سلیم یعنی چه؟ «... إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعراء 89)؛ قلب سلیم یک مفهوم تریتی هست یا نیست؟

"قلب مطمئن" چیست؟ «وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ…» (نحل/ 106)؛

"قلب مشروح". « أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ...» (زمر/ 22)؛ کسی که خداوند صدر او را شرح می‌دهد. شرح صدر، صعه صدر، به لحاظ روانشناختی و تعلیم و تربیتی یعنی چه؟

"قلب منیب". «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ» (ق/ 33)؛ خشیّت یعنی چه؟ قلب منیب یعنی چه؟ دائم در حال توجه و بازگشت به خدا. « أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ...» (حدید/ 16)؛

"قلب خاشع" یعنی چه؟ خشوع چه حالت روانشناختی است و چه آثار تربیتی دارد؟

"قلب وَجِل". «... وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...» (انفال/ 2)؛ وجلت قلوبهم یعنی چه؟ قلبی که اهل ذکر است، «... تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ...» (زمر/ 24)؛ قلبی که نرم است. قلب قسیّ داریم قلب نرم داریم، تفاوت این‌ها چیست؟ این‌ها فقط لفظ است؟ فقط یک کلام گفتند و رفتند؟ این‌ها به رساله دکترانویسی و به تحقیق احتیاجی ندارد؟ این‌ها به روانشناسی مربوط است، به معرفت‌شناسی مربوط است، به هستی‌شناسی مربوط است، به خیلی چیزها مربوط است.

"قلب غافل". یک جا می‌فرماید: «... مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ ... وَاتَّبَعَ هَوَاهُ...» (کهف/ 28)؛ کسانی هستند که ما قلب آن‌ها را غافل می‌کنیم «وتبع الهوای» با لذت‌پرستی ارتباط دارد، واتبع هواه، یعنی به لحاظ تربیتی و روانشناسی اتّباع هواه، یعنی لذت‌پرستی، یعنی هر کاری که لذّت دارد دنبال آن می‌روم، ارتباطی است بین او با غافل شدن قلب. غفلت روانشناختی، غفلت انسانی.

"قلب مختوم"، «خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم...» (بقره/ 7)؛ یعنی روزنه به بیرون ندارد و بسته است.

"قلب آثم". «... فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره/ 283)؛ کسی که کتمان شهادت می‌کند و جایی که باید حق را بگوید نمی‌گوید قلبش قلب آثم است.

"قلب لاهی". « لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ ...» (انبیاء/ 3)؛ قلبی که اهل لهو است یعنی چه؟ این یک مفهوم روانشناسی نیست؟

بعد فروید می‌گوید: عقده اُدیپ می‌شود مرکز هزاران هزار رساله روانشناختی. ولی این‌جا قرآن انواع و اقسام قلب را می‌فرماید، هیچ کس نباید کار تعلیم و تربیتی و روانشناسی بکند. می‌گویند آخه این‌ها علمی نیست، تجربی است! فروید خودش بیماری جنسی دارد و چون خودش تجربه کرده، آن‌ها علمی است. این‌ها را هم داریم تجربه می‌کنیم، مگر قلب ما لاهی و آثی و مغفول نیست؟ این‌ها را هم همه ما داریم هر روز تجربه می‌کنیم.

می‌فرماید: « فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ » (حج/ 54)؛ قلب‌شان برای یک حقیقت کسانی متواضع و نرم می‌شود.

"قلب مریض". «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اللهُ مَرَضاً ...» (بقره/ 10)؛ مرض قلب یعنی چه؟ یعنی سکته قلبی؟!

"قلب کور". «... وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ.» (حج/ 46)؛ می‌فرماید این که می‌گوییم کور می‌شوید چشم‌هایتان می‌بیند منظور این است که قلبی که در سینه‌تان است کور می‌شود. کوری قلب یعنی چه؟

«...سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» (بقره/ 93)؛ اشراب قلب یعنی چه؟

«... الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ...» (حجرات/ 3)؛ خداوند قلب بعضی‌ها را امتحان می‌کند برای تقوا. آزمون پس بدهند.

"قلب مرتاب". «... ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ ...» (توبه/ 45)؛ قلب مرتاب یعنی شک.

«... یَهْدِ قَلْبَهُ ...» (تغابن/ 11)؛ این‌ها همه آیات و تعابیر قرآنی است. یعنی چه قلب را هدایت می‌کند؟

"قلب آرام". خداوند نازل می‌کند «...السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...» (فتح/ 4)؛ یعنی نازل کردن آرامش بر قلب انسان یعنی چه؟ این یک مفهوم روانشناختی هست یا نیست؟

"قلب مقهور". می‌فرماید: «... بَلْ رانَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» (مطففین/ 14)؛ عمل‌شان در قلب‌شان تأثیر می‌گذارد.

"قلب قفل‌شده". «...عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد/ 24)؛

"قلب متشتت" یعنی چه؟ «... قُلُوبُهُمْ شَتَّى» (حشر/ 14)؛

قلبی که غلاف دارد یعنی چه؟ «قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ... » (بقره/ 88)؛

«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (صف/ 5)؛ یعنی تو که عمداً از حق رو برمی‌گردانی خدا از تو رو برمی‌گرداند. یک اتفاق تعلیم و تربیتی است، یک پدیده روانشناختی است.

«إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَىٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ...» (ق/ 37)؛ می‌فرماید در وحی ذکر است اما برای آن‌ها که قلب دارند. یعنی چه؟ مگر همه قلب ندارند؟ نه، پس بعضی‌ها قلب دارند و بعضی‌ها قلب ندارند.

ببینید موضوع چندتا تحقیق و پایان‌نامه در عرصه روانشناسی و تعلیم و تربیت می‌تواند باشد. همین یک آیه را عنایت بفرمایید:

«...إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ...» (فاطر/ 10)؛ یعنی چه؟ کلمات پاکیزه به سوی خداوند بالا می‌رود بعد می‌فرماید: وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ؛ عمل صالح کلمات پاکیزه را بالا می‌برد. یعنی ارتباط متقابل علم و عمل، نظر و عمل. چندتا آیه در قرآن می‌فرماید که: این‌طوری نیست آن‌ها که با حقیقت درمی‌افتند به لحاظ روانشناختی، این‌ها حقیقت را نمی‌شناسند، بسیاری از آن‌ها می‌شناسند «ولکن جهدوا بمستیقنت» لجبازی می‌کند به آنچه که یقین دارد درست است. بعد می‌فرماید آن‌هایی که به آنچه که می‌دانند درست است عملاً مخالفت می‌کنند بعد کم‌کم که در این مسیر پیش بروند، اول عقیده‌شان درست است عمل‌شان خراب است بعد کم‌کم که پیش می‌رویم عقیده‌مان هم تغییر می‌کند یعنی عقیده تابع عمل می‌شود، البته عمل باید تابع عقیده باشد نیست، بعد عقیده تابع عمل می‌شود. این خیلی حرف مهمی در حوزه تعلیم و تربیت و روانشناسی است.

 

اثر متقابل علم و عمل:

«وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا...» (عنکبوت/ 69)؛ یعنی چه؟ مگر نمی‌گویند اول باید علم باشد بعد عمل و جهاد باشد. این آیه که دارد برعکس می‌فرماید. این آیه دارد برعکس می‌گوید، می‌گوید یک علم اولی دارید اگر به آن علم اولی خالصانه عمل کنید یک علم دیگر هم به تو بدون استاد می‌دهیم. این علم، محصول عمل است. الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا، هرکس در راه ما و برای ما خالصانه تلاش بکند، لَنَهدِیَنَّهُم، هر آیینه، با تأکید – خداوند در این آیه دوتا تأکید آورده است یعنی دارد وعده قطعی می‌دهد- لَـ تأکید است، نهدینَّ باز ن با تشدید است تازه نون ثقیل است نه خفیف. لَنَهدِیَنَّهُم، یعنی قطعاً هر آینه، یعنی هرچه می‌خواهید خداوند این‌جا تعهد داده است. ما قطعاً هدایت‌شان می‌کنیم آن هم نه یک راه، بلکه سُبُلَنا. نمی‌فرماید سَبیلَنا. سُبُلَنا. هرکس در راه ما صادقانه تلاش کند و به آنچه که می‌داند عمل کند ما بی‌شک هر آینه تعهد می‌کنیم که نشان بدهیم به او، آگاهی بدهیم به او، انواع و اقسام راه‌های مختلفی که همه آن‌ها به ما ختم خواهد شد. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» همین هم مقوله روانشناسی و تعلیم و تربیتی است. «اللهَ مَعَ الْمُحْسِنِینَ» مقوله روانشناسی هست یا نیست؟ احسان؛ معیّت الله با محسنین یعنی چه؟ معیّت الله با انسان یعنی چه؟ خدا با توست یعنی چه؟ همین تعبیر «معیّت» الله مَعَنا، می‌دانید در تعلیم و تربیت چقدر مؤثر است؟ تمام مبنای تعلیم و تربیت است. مبنای تعلیم و تربیت اسلامی این است: «الله، إنّ الله مَعَنا» من در محضر خدا هستم خدا با من است. عالم تابع خداست، خداوند به اعمال من بی‌تفاوت نیست، عالم بی‌تفاوت نیست. همه این‌ها روانشناسی است، همه این‌ها تعلیم و تربیت است.

بحث ما این است که عقل آری، حتماً. برهان، تجربه آری، حتماً دقیق، آزمایش‌های پشت سر هم، اما جدا از وحی نه. این‌ها با وحی تعارض ندارند اگر عقل باشند و اگر تجربه باشند در کنار آن. ضمن این ک این حرف‌هایی که دارید به خورد ما می‌دهید بسیاری‌اش نه عقلی است و نه تجربی است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha